|
سخنرانی محرم(استاد انصاریان)
+ نویسنده مهدی سلیمانی آشتیانی در چهار شنبه 8 آبان 1392 |
جلسه ششم سخنرانی حجة الاسلام انصاریان محرم ۱۳۸۴ اغتنام فرصت عمر 6
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين
و صلّ على محمد و آله الطاهرين. از پاداشهاى عظيمى كه خداوند متعال براى انسان مقرر فرموده است، پاداش در برابر هزينه مثبت عمر است كه به فرموده خدا در قرآن مجيد، با لحظات عمر، به تجارتى كه سود ابدى دارد و به كشاورزيى كه محصول دايمى دارد، مىتوان دست يافت. در كتاب خدا هم كلمه تجارت آمده است و هم كلمه كشت و زراعت كه هر دو در رابطه با عمر است. موعظه پيامبر به ابوذر ابوذر از شخصيتهاى قابل توجه اسلام است، مىفرمايد: روزى وارد مسجد شدم، رسول خدا صلى الله عليه و آله را تنها ديدم، كنار حضرت نشستم و از اين وقتى كه در كنار پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله بودم، خواستم استفاده و تجارت كنم. به محضر مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كردم: مرا نصيحت كنيد. پيغمبر صلى الله عليه و آله بىدرنگ قبول كردند و ابوذر را نصيحت كردند. نصيحت ايشان طولانى شد كه اين نصايح را در چهارصد سال قبل، مرحوم مجلسى به كتاب پرقيمت «عين الحياة» تبديل كردند و به توضيح اين گفتار همّت گماشتند و مطالب بسيار مهمى را بر محور اين نصايح نوشتند. اين كتاب از بركت اخلاص مرحوم مجلسى در تمام مناطق فارسى زبان و در آن زمان تا هندوستان رفت و تمام گذشتگان ما در شبهاى زمستان، خانواده خود را جمع مىكردند و صفحاتى از اين كتاب را براى آنها مىخواندند. گذرايى فرصت جوانى بخشى از موعظه و نصيحت پيغمبر صلى الله عليه و آله به ابوذر اين بود: «اغتَنِم خَمساً قَبلَ خَمس؛ شَبابَك قَبلَ هرمِك» «1» غنيمت يعنى بهره و سود. ابوذر! از پنج سرمايه، قبل از اين كه پنج برنامه، جايگزينِ اين پنج سرمايه شوند، سود ببر. بعضى از اين پنج سرمايه اصلًا جايگزين ندارند و وقتى از دست برود و در بىراهه مصرف شود، چيزى در اين عالم نيست كه جايگزين اين سرمايه از دست رفته شود. فرمودند: سرپا بودن، قوى بودن، روزگار قدرت و نشاط عمر، جوانى را قبل از اين كه پيرى به جاى آن بيايد كه ديگر نتوانى كارى انجام بدهى، از آن بهره بگير و غنيمت بدان. چند شعر در اين زمينه براى شما ذكر كنم. اول از بابا طاهر،«2» اين انسان دانشمند، باسواد، عالم كه علم و دانش او براى اغلب مردم مملكت ما پوشيده و پنهان است. غير از اين رباعياتى كه دارد، كلمات قصارى نيز دارد كه نزديك به چهارصد جمله عربى است و از نظر مايه و معنى به قدرى بالاست كه پنجاه شرح مفصّل و متوسط از چهرههاى بسيار مهم علمى مانند عين القضاة همدانى «3» بر اين كلمات قصار نوشتهاند.
آيا اين بهارى كه گذشته است، برمىگردد؟ نظر رسول خدا صلى الله عليه و آله را ببينيد كه اين جوانى وقتى از دست رفت، چه با غنيمت شمردن، چه با نابود كردن، آن كسى كه جوانى را غنيمت شمرده و تمام نيروى جوانى را به نحو مثبت هزينه كرده است، در همه امور زندگى خود، با پروردگار معامله كرده، آن را مثبت هزينه كرده است. حدوداً از چهارده سالگى اين جوانى و اين بهار شروع مىشود تا چهل سالگى چه مثبت و چه منفى، تمام مىشود. دو نفر كه يكى عاشق خداست و جوانى خود را خوب هزينه كرده است، آرزو دارد كه خدا اين جوانى را دوباره به او برگرداند و آن كسى كه جوانى خود را بد هزينه كرده، بر اثر دود فراوان، گرفتار رنج شديد و غير قابل علاج ريهاى شده و يا بر اثر خوردن الكل، هر دو كليهاش دارد خراب مىشود، يا خيلى زنا كرده، يا چند ميليون دزديده و برده و خورده و تمام شده، پولى نيست كه به صاحبانش برگرداند، جوانىاى كه پنجههاى پيرى، گلوى آن را فشرده و خفه كرده، آيا ديگر برمىگردد؟ تشبيه عمر به مركبى پرسرعت حضرت در زمينه گذشتِ عمر، چقدر زيبا و عالى حرف زدهاند كه استوارى كلام پيغمبر صلى الله عليه و آله عجيب است. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد: «انْتُمْ عَلَى ظَهْرِ السَفَرِ» لحظهاى كه به دنيا آمديد، شما را بر مركبى به نام سفر و حركت سوار كردند. همان لحظهاى كه اين قافله شما را از رحم مادر گرفت، پشت به رحم و رو به آخرت شديد، از همان لحظه شما را به جلو حركت دادند. «أنتم على ظهر السفر و السَّيرُ بِكُم سَريعٌ» شما را با شتاب و سرعت دارند به جلو مىبرند. تا كجا مىبرند؟ تا كنار دهانى به نام قبر، به داخل آنجا شما را پرتاب مىكنند و پرونده شما را با سرعت زيادى مىبندند.
سكوت معنا دارى به خود بدهيد، اتاقى كه به دنيا آمديم، تيرچوبى و كاه گلى بود، ديوارهايش خشتى، گوش بدهيد! چند صدا را مىشنويم. ناله مادر كه ما را زاييد، خنده عمهها و خالهها كه خوشحال هستند كه ما زاييده شديم و اقوام كه مىگويند: شيرينى و نبات بياور. اينها به خاطر ما بود كه به دنيا آمديم. از آن شلوغى آن وقت تا كنون، با چه سرعتى گذشت و تمام شد؟ «انتم على ظهر السفر و السَّيرُ بِكم سَريعٌ فقد رَأيتُم اللَّيلَ و النَّهارَ وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ يُبلِيانِ كُلَّ جَديدٍ» «5» با چشم خود اين شب و روز، آفتاب و ماه با اين حركات و رفتن و آمدنها را ديديد، هر چه خدا به شما ابزار نو داده بود، كهنه كرديد؛ گوش شما سمعك و چشم شما عينك مىخواهد. پاى خود را دراز مىكنيد، نماز را بايد روى صندلى بخوانيد، سجده امام جماعت طول بكشد، بدن شما درد مىگيرد و بايد زودتر بلند شويد، از زمين مىخواهيد براى ركعت دوم بلند شويد، بايد نفس نفس بزنيد. تمام اين ابزار نو كه به شما داده بودند، كهنه شده است و هيچ دوايى نيز آنها را نمىتواند نو كند. آخرين لحظات عمر مرحوم آيتالله ميلانى خدمت مرحوم آيت الله العظمى ميلانى در مشهد بودم، ايشان عالم كم نظيرى بود. در زدند، خادم ايشان آمد و گفت: دكترى را كه گفته بوديد، آمدند. دكتر آمد و خيلى احترام كرد. مرحوم آيت الله العظمى ميلانى فرمودند: شبها سرفه مىكنم، كم خواب و كم اشتها و كم حوصلهام. دكتر در اينجا حرف ايشان را قطع كرد و گفت: آقا! بقيهاش را نفرماييد، توضيح ندهيد، شما يك كلمه به من بگوييد، من همه چيز را مىفهمم. بگوييد پير شدهايد. همين. همه درد شما همين است، دوا هم ندارد. بايد بسوزيد و بسازيد. اين دوايى كه ما مىدهيم، فقط مقدارى تخفيف موقت است، اما اگر توقع داريد كه خوب شويد، خوب شدنى در كار نيست. ايشان فرمودند: باشد. ايشان حدود نود سال عمر كردند، اما به زيباترين صورت عمر خود را هزينه كردند، تنها اين كتاب نزديك به ده جلدى «قادتنا كيف نعرفهم» كه ايشان اول آن نوشتهاند: من اميدم براى نجات روز قيامت نسبت به كل عمرم، فقط به اين كتاب است. چه شاگردانى تربيت كردند، چه نمازهايى خواندند و چه گريههايى كردند. ايشان عمر خود را عالى مصرف كردند. روزى كه از دنيا رفتند، من آنجا نبودم. از درگذشت ايشان چند روز گذشته بود كه من خودم را به مشهد رساندم. براى تسليت به فرزندان ايشان رفتم، به فرزندان ايشان گفتم: از روز آخر عمر ايشان براى من تعريف كنيد، چون روز آخر، روز خيلى مهمى است. روز آخر روزى است كه پرونده مثبت و منفى رقم مىخورد كه يا شخص ديندار بيرون مىرود، يا بىدين و ديگر نمىشود كارى كرد. روز خيلى سخت و شديدى است. آقازاده ايشان گريه كرد و گفت: ايشان را از مشهد بيرون برده بوديم، سه شبانه روز بود كه ديگر حرف نمىزدند و به كسى نگاه نمىكردند. كجا بودند و چه مىكردند؟ نمىدانم. آقازاده آيت الله ميلانى گفتند: سه شبانه روز جواب نمىدادند، حرف نمىزدند و غذا نمىخوردند، تا روز آخر، حدود ساعت ده صبح، چشم خود را باز كردند، نگاهى به ما كردند، ما خيلى خوشحال شديم، گفتيم خوب شدند، به من فرمودند: جلو بيا. من نزديك رفتم، گفتند: من دارم مىروم، در اين لحظه براى من روضه گودال قتلگاه را بخوان، آن وقتى كه زينب كبرى عليها السلام كنار بدن ابى عبدالله عليه السلام آمد. من نيز شروع كردم و روضه را خواندم، مثل دو جوى آب اشك روى صورت ايشان مىريخت، تا از دنيا رفتند. علامه طباطبايى رحمه الله در حال احتضار آيت الله جوادى آملى مىفرمودند: لحظات آخر عمر علامه طباطبايى- صاحب كتاب تفسير «الميزان»- به ديدن ايشان رفتم، ديدم نشستهاند و چشم ايشان به گوشهاى خيره شده است و حرف نمىزنند، فقط وقتى مىخواستند از دنيا بروند، زير لب گفتند: هشتاد سال به انتظار اين لحظه بودم كه تو را ببينم، حال ديدم. اين را گفتند و رحلت كردند. اين مزد هزينه كردن عمر به صورت مثبت است. خيلى غصّه مىخورم براى جوانها در روزى كه مىخواهند بميرند و در آرزوى چند زن و دختر آه بكشند كه كجا هستند؟ چند دختر آلوده به فرهنگ اسراييل و آمريكا را هنگام مردن مىخواهى چه كار؟ مىخواهند براى تو چه كار كنند؟ بيايند آنجا كه باز تحريك شهوت كنند؟ آنجا كه ديگر جاى تحريك شهوت نيست. اگر راست مىگويند، بيايند تو را از دست ملك الموت درآورند. با خدايى كه «لايمكن الفرار من حكومتك» «6» چه كار مىخواهند بكنند؟ يا كسى كه عمرى بر محور اسكناس بوده و هنگام مردن، به هر چه كه در اين دنيا هست، بد و بىراه مىگويد كه چرا دارند مرا از پولهايم جدا مىكنند؟
بالاترين لذت در لحظه مرگ شما مىدانستيد كه خدا آخرين و بالاترين لذتى كه براى بندههاى خود مقرر كرده است، در لحظه مرگ است؟ همه مىگويند: مرگ تلخ است. به خدا قسم اصلًا اين طور نيست. اگر مرگ تلخ است، پس خدا در قرآن چه مىفرمايد: «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ» «8» اين سند قرآنى است. بعضىها هنوز نمردهاند، پردهها را كنار مىزنند كه آن طرف را ببينى، تو آن طرف را ببين، من نيز با گوش تو تماس مىگيرم و مىگويم: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً* فَادْخُلِي فِي عِبادِي* وَ ادْخُلِي جَنَّتِي» «9» چه لذتى از اين بالاتر؟ چه كسى مىگويد كه مرگ زهر تلخ و از زهر عقرب بدتر است؟ براى چه كسى بدتر است؟ لحظات آخر مرحوم آيت الله خوانسارى رحمه الله مرحوم آيت الله العظمى حاج سيد احمد خوانسارى، روحانى كم نظيرى بود. چند جريان از رحلت ايشان ذكر كنم؛ جريان اول: خانواده ايشان مىفرمودند: روزى در وسط هفته بود، ديدم از درون اتاقى كه روى تخت خوابيدهاند، صداى صحبت مىآيد. گفتم: خدايا! كسى در اتاق نبود، يا تلفن زنگ نزد، شايد حواس ما نبوده و يكى از ارادتمندان به ايشان درب را باز كرده و نزد ايشان رفته است، مزاحم نشويم. بعد صدا قطع شد. من اين گونه مردنها را خودم ديدهام. بالاى سر چند نفر بودم كه گويا الان جلوى چشم من مجسم هستند كه در حال رفتن از دنيا، صحبت آنها قطع شد. ايشان مىگفت: من درب را باز كردم و ديدم هيچ كس داخل اتاق نيست. پرسيدم: آقا! با خودتان حرف مىزنيد، فرمود: نه، كسى اينجا بود. گفتم: چه كسى بود؟ فرمود: ملك الموت. خيلى راحت. گفتم: پس شما چطور زنده هستيد؟ فرمود: من از او پرسيدم كه تشريف آوردهاى كه مرا ببرى؟ گفت: نه، به عيادت شما آمدهام. هفته ديگر مىآيم تا شما را ببرم. اما برنامه دوم ايشان، خانوادهاش مىگفتند: يك هفته به رحلت ايشان مانده، در آن حال بىهوشى، دعاى عديله را با زبان خودش، خود به خود مىخواند. برنامه سوم، ايشان زمان را به گونهاى تنظيم كرده بود كه قبل از وصل به مردن، دقيقاً دوازده هزار بار «لا اله الا الله» بگويد و در آخرين ذكرش از دنيا رفت. قبل از شروع اين ختم «لا اله الا الله» به خانواده خود گفته بود: تمام ملك من، يك قاليچه است. اين را بفروشيد، پول آن را براى نماز و روزه من اجير بگيريد. وصيت ايشان را كه باز كردند، ديدند نوشته: من از شش سالگى تا امروز، نود سال نماز خود را خواندهام، اما به نظرم آمد كه شايد عيب داشته باشد و قبول نكنند، نود سال ديگر نيز خودم دوباره خواندم كه اگر آن را قبول نكنند، اين را قبول كنند، باز نود سال ديگر نيز خواندم كه اگر دومى را رد كردند، سومى را به من رحم كنند، باز شما اين قاليچه را كه فروختيد، با پول آن براى من اجير بگيريد كه به نيابت از من نماز و روزه بجا بياورد، شايد خدا نماز و روزهام را بپذيرد. آخرين لحظات عمر مؤمن چقدر كسى عمر خود را زيبا هزينه كند كه فرشته خدا در مريضى او به عيادتش بيايد. هيچ چيز اين جريان ساختگى نيست. براى اين قضيه سند قرآنى به شما بدهم؟ اين ديگر قرآن است. سوره مباركه فصّلت: «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ»«10» هنوز نمردند، قبل از مرگ آنان ملائكه نازل مىشوند. براى چه؟ مىگويند: آمديم به شما بگوييم كه از مردن نترسيد، مردن براى شما لذيذترين و آخرين لذّت دنيايى است، غصه نخوريد، چون هيچ چيزى از دست شما نمىرود. بعد كه پرده را كنار مىزنند، به آنها مىگويند: نگاه كنيد؛ «وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ* نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» «11» شما در دنيا، هنوز مريض نشده بوديد و سرپا بوديد، دايم از طرف خدا به شما سر مىزديم و شما را يارى مىكرديم و كمك مىداديم. ما بعد از مرگ نيز دوست، همراه و يار شما هستيم. اين برنامه خدا است.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته ______________________________ (2)- بابا طاهر همدانى از شاعران و عارفان اواسط قرن پنجم معاصر طغرل سلجوقى است. ولادت او دراواخر قرن چهارم است. طغرل كه به همدان رفت با او و بابا جعفر و شيخ حمشا در كوه خضر ديدار كرد. وفات او را به سال 410 نوشتهاند از وى مجموعهاى از كلمات به عربى در دست است و ديگر مجموعه ترانههاى او به لهجه خاص و لطيف و مشحون از عواطف رقيق است. فرهنگ فارسى، (اعلام)؛ محمد معين: 5/ 223. (3)- عين القضاه همدانى ابو المعالى عبد الله بن محمد بن على ميانجى همدانى از بزرگان مشايخ صوفيه و دانشمندان ربع اول قرن ششم قمرى است. وى شافعى مذهب ودر طريقت شاگردان احمد غزالى بود. همچنين از محضر شيخ بركه همدانى استفاده كرده است. استفاده عين القضاه از صحبت، باب ا طاهر كه بعضى نوشته اند درست نيست؛ زيرا، باب ا تا زمان او زنده نبود وى به تحصيل حكمت و عرفان و كلام وادب عربى پرداخت و نظر به مطالعه بسيار در آثار محمد غزالى مع الواسطه شاگرد او نيز محسوب مى شود. نوشتههاى فارسى وى مشحون از تعبيرات نغز صوفيانه است. وى را به خاطر توطئه حسودان درشب هفتم جمادى الاخرى 525 ه. ق بردار كشيدند. فرهنگ فارسى، (اعلام)؛ محمد معين: 5/ 1227. (4)- باباطاهر عريان. (7)- حافظ شيرازی (9)- فجر (89): 27- 30؛ «اى جان آرام گرفته و اطمينان يافته!* به سوى پروردگارت در حالى كه از او خشنودى و او هم از تو خشنود است، باز گرد.* پس در ميان بندگانم درآى* و در بهشتم وارد شو.» (11)- فصلت (41): 30- 31؛ «و شما را به بهشتى كه وعده مىدادند، بشارت باد.* ما در زندگى دنيا و آخرت، ياران و دوستان شما هستيم.» (12)- طوطى همدانى. تنظیم توسط :م.ی در تاریخ 31/5/92 نظرات شما عزیزان: برچسبها: متن سخنرانی, انصاریان, محرم, |